جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

هویت

هویت‌ به‌ معنی‌ "چه‌ کسی‌ بودن‌" است‌ و از نیاز طبیعی‌ انسان‌ به‌ شناخته‌ شدن‌ و شناسانده‌ شدن‌ به‌ چیزی‌ یا جایی‌ برمی‌آید. این‌ حس تعلق‌، بنیادی‌ ذاتی‌ در وجود انسان‌ دارد. برآورده شدن‌ این‌ نیاز، "خودآگاهی‌" فردی‌ را در انسان‌ سبب‌ می‌شود و ارضای‌ حس‌ تعلق‌ میان‌ یک‌ گروه‌ انسانی‌، خودآگاهی‌ جمعی‌ و مشترک‌ یا هویت‌ بومی‌ یا ملی‌ آن‌ گروه‌ انسانی‌ را تعیین‌ می‌کند. لذا هویت در قالب فردی و ملی قابل تعریف است.  هویت فردی شامل ویژگیهای شخصیتی یک فرد است که این ویژگی ها موجب تمایز او از دیگری می شود. در حقیقت ابعاد مختلف شخصیت یک فرد هویت آن فرد را مشخص می کند. و اما هویت ملی عبارتست از باز تولید و باز تغییر دائمی الگوی ارزشها، نمادها، خاطرات، اسطوره ها و سنتهایی که میراث متمایز ملتها را تشکیل می دهند. هویت ملی مفهومی است که سعی می کند تعارضات موجود در هویت های گروهی را به نوعی کاهش داده و آنها را در ذیل یک هویت بالاتر یعنی هویت ملی همگرا سازد. از اینرو هویت ملی در نهایت جنبۀ غالب و مسلط دارد و سایر خرده هویت ها در ذیل آن قرار می گیرند.   (در ادامه مطلب مطالعه کنید )

 

  ادامه مطلب ...

مکتب فرانکفورت و توضیحی بیشتر



برخلاف جریان هایى مانند پوزیتیویسم، فلسفه تحلیلى و رویکرد پوپرى، آن چه در روش فلسفى این مکتب اهمیت بسیار دارد، همان مفهوم دیالکتیک است که از نقاط اساسى پیوند این مکتب با پدر دیالکتیک مدرن، یعنى هگل محسوب مى شود. در واقع ما در آثار متفکران فرانکفورت نظیر آدورنو، مارکوزه، هورکهایمر، فروم و حتى هابرماس بسط، تحلیل و پیوندیابى نظریه هاى مارکس و روانکاوى فروید را شاهد هستیم و همین امر نقطه اختلاف این مکتب با مارکسیسم لنین در روسیه است. در اینجا نیز بررسى انتقادى جامعه با این استنباط که فلسفه باید معنایى عملى براى اجتماع داشته باشد، پیوند مى یابد، البته با این امید که با نقدهاى ممکن، در آینده مناسبات اجتماعى بهترى حاکم شود. درهمین جا اختلاف دیگر مکتب فرانکفورت با جریان هایى مانند منطق گرایى و فلسفه زبان و همچنین اختلاف رویکرد با کسانى که معتقدند بهبود جامعه امرى غیرممکن یا خارج از اولویت فلسفى آنان است، (نیچه و شوپنهاور) آشکار مى شود. البته هورکهایمر و آدورنو نیز در دوران متأخر نگارش آثار خود تغییر مثبت جامعه را غیرممکن مى دانستند. اصل موضوع وجود انتظار تحول مثبت در جامعه نزد آدورنو امرى تردید آمیز بوده است و حتى نویسندگان دیالکتیک روشنگرى بار ها مخالفت خود را با عامه پسند شدن استنباط هاى فلسفى و علمى خویش نشان داده بودند.

 


  ادامه مطلب ...

مکتب فرانکفورت

مکتب فرانکفورت از مهمترین مکتب های چپ گرای نئو مارکسیستی قرن اخیر است که نقش مهمی را در اصلاح و تکمیل برخی اندیشه های مارکس به عهده داشت.
تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، دو فیلسوف-جامعه شناس نئومارکسیست آلمانى، در سال ۱۹۳۰ مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادى دیالکتیکى را که فلسفه اجتماعى انتقادى نیز نام گرفته است، با فعالیت هاى خود در مؤسسه تحقیقات اجتماعى شهر فرانکفورت و انجام پژوهش ها و نگارش آثار انتقادى خویش بنیان گذاشتند.

 در طول سلطه نازى ها بر آلمان این مؤسسه عملاً به شهرهاى ژنو و سپس به نیویورک و لس آنجلس نقل مکان کرد. اما کار بر روى بنیان هاى فلسفى این مکتب، از جمله نظریه انتقادى همچنان ادامه داشت. در واقع عنوان نظریه انتقادى به نگارش برنامه ریزى شده مقاله اى با عنوان «نظریه سنتى و نظریه انتقادى» از ماکس هورکهایمر باز مى گردد که بعد ها در قالب کتابى با همین عنوان به چاپ رسید و این اثر به نوعى در کنار مهم ترین اثر فلسفى این مکتب، یعنى دیالکتیک روشنگرى، در اصل مانیفست آغازین مکتب فرانکفورت محسوب مى شود.

   ادامه مطلب ...

شاخص های سرمایه فرهنگی

در بین اندیشمندان حوزه علوم اجتماعی در مورد شاخص های سرمایه فرهنگی اتفاق نظر وجود ندارد و نظرات متفاوتی را بیان کردند.

لامونت و لارو، معتقد هستند که خود بوردیو با تغییر دادن مداوم مفهوم و کارکردهای سرمایه فرهنگی در نوشته هایش، تعریف آن را پیچیده تر کرده است و به همین خاطر است که شاخص های متفاوتی از سوی محققان برای سرمایه فرهنگی ارائه شده است.

لوئیکا (2005) میزان تحصیلات والدین، تعداد کتاب های موجود در خانه و مشارکت های هنری، اشفنبری و ماس (1997)، آشنایی با نمادهای فرهنگی طبقه برتر و توانایی استفاده از آنها را، و دوماس (2006 ، 2002) ، رفتن به کنسرت، بازدید از موزه های هنری یا مکانهای تاریخی، شرکت در کلاسهای موسیقی، نمایشنامه نویسی، آموزش رقص، داشتن «صلاحیت فرهنگی و زبانی» و شناخت کافی نسبت به فرهنگ طبقات برتر را شاخص های سرمایه فرهنگی می دانند. ورنر (2004) اهل مطالعه بودن، تعداد کتابهای موجود در منزل سطح تحصیلات، گوش کردن به موسیقی کلاسیک، نویسندگی و رفتن به کنسرت موسیقی را و رفورست (2006) میزان تحصیلات والدین، بازدید از موزه های هنری، تماشای تئاتر، رفتن به کنسرت در طول سال گذشته و میزان مطالعه غیر درسی در طول هفته را، و رابسون (2003) نیز بازدید از موزه، رفتن به نمایشگاه، عضو کتابخانه بودن، موسیقی و نویسندگی را شاخص های سرمایه فرهنگی می دانند (نقل از موسوی، 1387، 58-57)

سولیوان (2001) نیز در تحقیقی تحت عنوان «سرمایه فرهنگی و پیشرفت تحصیلی» سرمایه فرهنگی را به سه نوع تقسیم می کند:

الف) فعالیت ها: که به سه بخش تقسیم می شود؛ 1- مطالعه: نوع کتاب و تعداد کتابهایی که یک فرد مطالعه می کند، خواندن روزنامه و استفاده از کتابخانه 2- تماشای تلویزیون: تماشای برنامه هایی که شامل موضوعات علمی، هنری، سیاسی و فرهنگی هستند. 3- مشارکت در حوزه های هنری؛ بازدید از موزه های هنری، حضور در کنسرت و تئاتر.

ب) دانش فرهنگی: شناخت شخصیت های فرهنگی، دانشمندان، سیاستمداران، شاعران و هنرمندان.

ج) زبان: مهارت های کلامی و دامنه لغات.

آنچه که مسلم است اکثر محققان، کالاها و فعالیت های فرهنگی نظیر: رفتن به کنسرت، رفتن به تئاتر، بازدید از موزه های هنری و تاریخی، میزان تحصیلات، اهل مطالعه بودن و... را شاخص های سرمایه فرهنگی می دانند.


  ادامه مطلب ...

مقاله ( فرهنگ در دوران قاجار)

مقاله حاضر بررسی جامعه شناختی فرهنگ در دوران قاجار را انجام داده است که برای شما علاقه مندان به این رشته و تحقیق در این رابطه ، برای دانلود قرار داده ایم

 

فرهنگ در دوران قاجار