فردریش ویلهلم نیچه سال 1844 در ایالت ساکسونی در آلمان به دنیا آمد. در دانشگاه در زبان و معارف لاتین و یونانی، دانشمندی فوقالعاده درخشان شد و هنوز بیست و چند سال بیشتر نداشت که به کرسی استادی رسید، چیزی که تا آن زمان تقریبا بیسابقه بود. بعد به تدریس و دانشگاه پشت پا زد و به کنج عزلت نشست و فیلسوف شد. 16 سال سیل نوشته از قلمش جاری بود. بیشتر نوشتههایش کتابهای کوتاه یا کتابهایی شامل مقالات و گزیدهگوییها است. از شناختهترینشان زایش تراژدی و انسانی، زیادهانسانی و دانش طربناک و فراسوی نیک و بد و تبارنامه اخلاق را میتوان نام برد و مشهورترینشان چنین گفت: «زرتشت است... او روحانیزاده بود. پدرش که پیش از رسیدن نیچه به 5 سالگی مرد، کشیش کلیسای لوتری بود. مادرش میل داشت پسرش کشیش بشود. نیچه به مدرسه شولپفورتا، معروفترین مدرسه شبانهروزی پروتستانها در آلمان رفت و وقتی وارد دانشگاه بن شد، اول علم کلام خواند.» (فلاسفه بزرگ، صص 384، 385 و 386
این کتاب از کتاب های یکی از اصحاب مکتب فرانکفورت به نام اریش فروم هستش این که کتاب که خود کاوی نام دارد برای شما دوستان قرار می دهیم . نظرات شما ، مارو دلگرم به ادامه کار ما می دهد
اریک فروم ابتدا ادیان را به ادیان خودکامه و انسانگرا تقسیم میکند و بعد از توضیح هریک به سراغ منشا دین میرود و اشاره میکند که وجود دو نیاز عمده در انسان باعث پدید آمدن گرایش بشر به دین شدهاست که عبارت اند از:
۱. نگرش مشترک و همگانی: انسانها برای به دست آوردن زندگی اجتماعی سالم و به دور از تنش نیازمند وحدت در دیدگاهها و نظریات هستند. اگر در بین دیدگاهها تشتتِ آرا وجود داشته باشد زندگی اجتماعی از هم می پاشد و افراد به تفاهم و ارتباط اجتماعی نمیرسند؛ و دین به پیروانش دیدگاه مشترک میدهد و مانع ازهم پاشیدگی جامعه میشود.
۲. کانون احساس تعلق مشترک: نیاز دیگر انسان این است که احساس تعلق به جایی داشته باشد. انسان از آزادی مطلق وحشت دارد. چون اگر انسان آزادی مطلق داشته باشد، نسبت به هر کاری احساس مسئولیت میکند و خود را نسبت به آن پاسخگو میداند. ولی اگر خود را تابع حکم فرد یا گروه یا مجموعه دستورهای دینی و آیینی بداند، مسئولیتها را بر دوش آمر و ناهی می اندازد و خود را از مسئولیتها و جوابگویی به مسائل مختلف رها میسازد. انسان از آزادی میگریزد، چون میخواهد در دام مسئولیت که لازمهٔ آزادی است نیفتد. از آنجا که انسان همواره به سراغ کانون سرسپردگی و تعلق میرود بازار دیکتاتوری حاکمان بسیار رونق دارد. دیکتاتوریها گرچه از انسان سلب آزادی میکنند، ولی از این نظر که بار مسئولیت اعمال آنها را بر دوش میگیرند موجب سرسپردگی خواهند بود. سپس انسان برای توجیه این سرسپردگی متوجه دین میشود و بخش فقه و اخلاق این کانون سرسپردگی را بیان میکند.
جوامع در حال گذار جوامعی هستند که به دلیل تغییرات متنوع و متعدد معمولا با تضادهای مختلف در ساختارها و زیرساختهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مواجهند. عدم تطابق و رشد ناهماهنگ عناصر مادی و غیرمادی فرهنگ در این جوامع، موانع و مشکلاتی را در سازگاری اجتماعی به وجود آورده است. در چنین جوامعی افراد به سختی و به زحمت میتوانند خود را با محیط سازگار و با تغییرات و دگرگونیهای تازه و سریع همراه کنند.لذا از این حیث دارای تاخرهای فرهنگی، بیهنجاری و ناهنجاری، کشاکشهای مختلف اجتماعی، از خودبیگانگی و در سطحی وسیعتر، بیسازمانی و از هم گسیختگی اجتماعی هستند. این بینظمیها و بیسازمانها منجر به عدم تعادل و ثبات اجتماعی در مقاطع مختلف زمانی و افزایش آسیبپذیریها و تحمیل بحرانهای مختلف اجتماعی شده است که در صورت عدم توجه و برنامهریزی صحیح میتواند نه تنها امنیت ملی ـ اجتماعی که امنیت وجودی و هستی شناختی آنها را با تهدیدی جدی مواجه کند.
یورگن هابرماس به آلمانی: Jürgen Habermas زاده ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹ در دوسلدورف آلمان از فیلسوفان و نظریهپردازان اجتماعی معاصر و وارث مکتب فرانکفورت است که در چارچوب سنت نظریه انتقادی و پراگماتیسم آمریکایی کار میکند. او در اردیبهشتماه ۱۳۸۱ سفری به ایران داشت.
تمرکز پژوهشهای او بر روی شناختشناسی، مدرنیته و تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی جوامع پیشرفته صنعتی سرمایهداری و سیاست روز آلمان به ویژه با توجه به نقش رسانههای همگانی است.شهرت او بیشتر به ابداع اصطلاح و تز گستره همگانی یا فضای عمومی است که فضایی فکری و اجتماعی را مدنظردارد که در آن، فعالیتهای آگاهی بخش رسانهای به ایجاد زمینه برای بحثهای اجتماعی و انتقادی و ظهور چیزی که او آن را برای دموکراسی بنیادی میداند، میانجامد.
به نظر وی اطلاعات (اکسیژن دموکراسی) در این گستره فرآوری میشود وهرچه فرایندها و روندهای این تولید، آزادتر و خردورزانه تر و با مشارکت حداکثری همه نیروهای اجتماعی باشد، مزایای دموکراسی واقعی تر و تأثیرگذارتر میشود. گستره همگانی فضای اجتماعی ای است که در آن مردم آزادانه شرایط اجتماعی خودرا نقد کرده ومشکلات را برشمرده و بر جریان تصمیم گیری سیاسی تأثیر میگذارند.به نظر هابرماس گستره همگانی خاستگاه افکارعمومی است. گستره همگانی میانجی فضای خصوصی و فضای عمومی است و هرچه آزادتر و فکورانه تر باشد مناسبات اجتماعی خردورزانه تر و انسانی تر خواهد بود. هابرماس براین اعتقاد است که از اواخر سده نوزدهم گستره همگانی براثر افزایش فعالیتهای تجاری و بازرگانی و سودگرایی دارندگان این رسانهها و نیز فروکش کردن تمایلات انقلابی پیشین سرمایه داری رو به انحطاط گذاشتهاست