پارتو به نابرابری میان انسان ها اعتقاد داشت و بر این باور بود که افراد بشر چه از نظر جسمی و چه از نظر فکری و اخلاقی با هم برابر نیستند.(کوزر، لیوئیس، 1386) پارتو به شایسته ترین افراد هر گروه نام نخبه را می نهد. به این ترتیب اصطلاح نخبگان در دیدگاه پارتو هیچ گونه دلالت اخلاقی یا افتخارآمیز ندارداو خود می گوید این اصطلاح به کسانی اطلاق می شود که «در هر یک از شاخه های فعالیت بشری بالاترین نمره را به دست آورده باشند.» درادامه بخوانید
پارتو در بررسی نظریه های غیر علمی و نظام های اعتقادی، با معیار علم منطقی-آزمونی دو مفهوم مشتقات و بازمانده ها را تمیز می دهد. مشتقات عناصر متغیر دخیل در این نظریه های غیر علمی اند و آن عناصر به نسبت پایدار بازمانده ها نامیده می شوند.(کوزر، لیوئیس، 1386) پارتو با معیار علمی عناصر غیر منطقی را تشخیص داده و آن ها را به دو دسته ی پایدار(بازمانده ها) و متغیر(مشتقات) تقسیم می کند. مشتقات زمانی به وجود می آیند که توجیه استدلالی و عقیدتی در کار باشد، و به محض مطرح شدن این توجیه ها «تحلیل پارتویی درصدد یافتن عناصر نسبتا پایداری (ته نشست ها) بر می آید که مبنای این توجیه ها را فراهم می سازند»پارتو در توضیح مفهوم بازمانده ها و مشتقات می نویسد: ( در ادامه مطالعه کنید )
در اوج دوران سرکوب چپ گرایان توسط آمریکا است که مارکوزه در کنار دیگر چهره هاى مترقى آمریکایى به تلاشى مجدانه با موج فاشیستى که از سوى مقامات سیا و کاخ سفید هدایت مى شد برمى خیزد. خود درباره دلیل ماندگارى اش در آمریکا گفته است که «اگر در آمریکا ماندم، یکى از دلایل آن مبارزه با سیاستى بود که به طور محسوس مدام ضدکمونیستى مى شد.....». نقش پررنگ مارکوزه در جهت دهى جنبش هاى دانشجویى بالاخص جنبش دانشجویى مه ۱۹۶۸ پاریس هنوز در خاطره ها ثبت است
( در ادامه مطلب بخوانید )
برای فهم نظام فکری پاره تو باید به مفاهیم کنش منطقی و کنش غیر منطقی(آرون، رمون، 1386) توجه ویژه داشته باشیم. رفتار هنگامی منطقی است که نسبت وسایل-اهداف در واقعیت عینی با این نسبت در خودآگاهی کنش گر مطابقت داشته باشد. (آرون، رمون، 1386) پارتو آن کنش هایی را منطقی می داند که وسایلی متناسب با اهداف را به کار برده و وسایل کار آن ها با هدف های مورد انتظارشان پیوندی منطقی داشته باشد. (کوزر، لیوئیس، 1386) «منظور ما از «کنش منطقی»، یکبار برای همیشه، این است که عملیات انجام شده، نه تنها از لحاظ کسی که فاعل آنهاست، بل از لحاظ کلیه کسانی که شناخت های گسترده تری دارند، منطقا با هدف های خود مربوط باشند، یعنی منظور ما از کنش منطقی آن نوع کنش هائی است که هم از لحاظ ذهنی و هم از لحاظ عینی معنای فوق را دارا باشند. سایر کنش ها را غیرمنطقی می نامیم که البته مقصود از آن بی منطقی نیست» (در ادامه مطالعه کنید)
گستره و محدوده ی جامعه شناسی هنر
یک اثر هنری همواره انسان را به مبارزه می طلبد ؛ انسان به توجیه و تبیین آن نمی پردازد ، بلکه خود را با آن تطبیق می دهد . در تاویل و تعبیر این اثر هنری ، انسان از آرمانها و تلاشهای خود مدد می جوید . و بدان معنایی ارزانی می داند که از شیوه زندگی و تفکر خود وی سرچشمه می گیرد . در واقع هر اثر هنری ، تا همان حد که واقعا بر انسان اثر می گذارد ، یک هنر نو هم به شمار می آید .
ما هم اکنون در روزگار – به تعبیر جامعه شناختی – دستاورد های فرهنگی زندگی می کنیم . این روزگار برای همیشه ادامه نخواهد یافت . و سخنان آن نیز آخرین کلام ها نخواهد بود . روزگار ما جنبه های تاره ای از آثار هنری را آشکار می سازد و به دیدها و برداشتهای تازه و شگفت انگیزی دست می یابد ؛ و بدیهی است ، که از سوی دیگر ، این دیدها هنوز هم دارای محدودیت، نارسایی و کمبود است .
هنوز هم کسانی هستند که کشاندن پدیده های معنوی – یا به قول خودشان ، ارزشهای معنوی متعالی را – به خطه ی تنازع بقا ، تناقضات اجتماعی ، رقابت ، بازار ، مقام و منزلت ، و امثالهم دوست ندارند .( در ادامه مطالعه کنید )
ادامه مطلب ...