کارل مارکس با آنکه به دلیل اظهار نظرهای قابل توجه و مبتکرانهاش درباره دین مشهور است، ولی سهمش در جامعه شناسی دین ناچیز بوده است. او بر خلاف دورکیم، کنت و وبر، توجه عمیقی به دین نداشته، اما تاثیر واقعی او در این باره به طریق غیر مستقیم و از راه انتشار نظریه معروفش درباره همکنش روبنا و زیربنای جامعه بودهاست کارل مارکس توجه اهل نظر را به شباهتهای فرهنگی و کارکرد بین دین، قانون، سیاست و ایدئولوژی، که همه جنبههای روبنایی جامعه بشری هستند، جلب کرده است. اومعتقد بود که روبناها نهایتا بر اثر روابط تولیدی، که به نحو نهایی در کار است، تعیین میگردد. در نظر مارکس، دین از اهمیت ثانوی برخوردار است; زیرا ایدئولوژی روبناست و در مکتب مارکسیسم، همه چیز بر اساس وضع اقتصادی شکل میگیرد و عامل تحرک همه چیز وضعیت اقتصادی است. عامل تحرک وضع اقتصادی نیز ابزار تولید است، به گونهای که حتی فکرو مذهب انسان نیز تابع و معلول وضع اقتصادی جامعه میباشد. در نظر مارکس، ایدئولوژی و مذهب تصور یا آگاهی دروغینی است که طبقه حاکم به دلیل منافع خود از واقعیتها دارد. مارکس علت اساسی پیدایش دین را وضع اقتصادی جامعه میداند و بدین ترتیب، اساسا آن را ساخته دست بشر میداند.
اسپنسر در شناخت شناسی، روند قرن نوزدهم به سوی پوزیتیویسم را پذیرفت؛ بدین معنا که تنها شناخت معتبر از جهان را در علم می توان یافت. اخلاق شناسی او به پیروی از «بنتام» و «استوارت میل» فایده باورانه بود. یعنی لذت و درد به عنوان نشانه های خوشی و ناخوشی در فرد معیار ارزش هستند. فلسفه تلفیقی او در کتاب هایی تشریح شد که در فاصله زمانی سال ها نوشته شده بودند. او هم در زیست شناسی و هم در روان شناسی، وجود تکامل لامارکی را پذیرفت.
( در ادامه مطلب مطالعه فرمایید )
فیلسوف انگلیسی (1820- 1903)
عقلانیت درحکم جوهرۀ اصلی تمدن غرب مدرن، اگرچه در بسیاری از جهات راهگشای انسان مدرن در مواجهه با محیط بود، از سوی دیگر میتوان تعارضات اساسی میان انسان و محیط را نیز در رشد عقلانیت مدرن ریشهیابی کرد و این همان چیزی است که ماکس وبر درمقام یک اندیشمند و جامعهشناس مدرن بهخوبی به آن اشاره نموده است.
پیامد روند تاریخی عقلانیشدن فرهنگی غرب که در فرایند سکولاریزاسیون ظاهر گردید، فقدان معنا بود که توسط انسان مدرن تجربه شد. فرایندی که در آن تلاش عصر روشنگری در از بین بردن اقتدار مذهب سازمانیافته به ثمر نشست و به از بین رفتن عقلانیت دینی منجر شد. عقلانیت سکولار، همانگونه که از نظر فلسفی و فرهنگی سبب بیمعنایی زندگی و پوچگرایی میشود، از نظر اجتماعی به فقدان آزادی و «قفس آهنینی» میانجامد که انسان را در چنبرة خود اسیر میکند.
مارکی ویلفردو، فردریکو داماسکو پارتو در پانزدهم ژوئیه ی 1848 در پاریس چشم به جهان گشود.(کوزر، لیوئیس، 1386) خانواده ی او اهل «لیگوری»واقع در شمال ایتالیا بود.(آرون، رمون، 1386) پدر او، مارکی رافائل پارتو، به یک خاندان کهن جنوایی وابسته بود که در سال های 1830 به دلیل عقاید جمهوری خواهانه اش به فرانسه گریخته(کوزر، لیوئیس، 1386) و در پاریس با مادر پارتو، ماری مِتِنیه، ازدواج کرده بود.(آرون،رمون، 1386) خانواده ی پارتو در سال 1855 به ایتالیا بازگشت. ویلفردو پس از پایان تحصیلات دبیرستان تصمیم گرفت که در دانشکده ی پلی تکنیک تورین در رشته ی راه و ساختمان ادامه ی تحصیل دهد.(کوزر، لیوئیس، 1386) فراگیری ریاضیات در این دوره تاثیر ژرفی بر دیدگاه بعدی پارتو به جا گذاشت. پارتو با ارائه ی پایان نامه ی خود تحت عنوان «اصول بنیادی تعادل اجسام سخت» از دانشکده ی پلی تکنیک فارغ التحصیل می شود.(آرون، رمون
ادامه مطلب ...