ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بینشهای مارکس درباره ساختارها و فراگردهای اقتصادی بر تحلیل او از سرمایه داری زمانه اش استوار بودندیعنی همانی که ما آن را سرمایه داری رقابتی می انگاریم. این بخشی از این فایل موجود می باشد که شما خواهید خواند. از کتاب حاضر که استفاده خواهیم کرد برای توضیحات مناسب برای دانشجویان رشته های جامعه شناسی میباشد امیدواریم ما را در امر یاری دهید
نظریه مارکسیستی یکی از نظریه هایی است که کمی دارای ابهامات در مورد نگرش آن به دنیا سرمایه داری و بشریت در زیر فایلی از ابهاماتی در این نظریه قرار میدهیم که شاید بتواند کمک به شما دوستان جامعه شناس در این مورد باشد این مطلب از کتاب مراحل سیر اندیشه در جامعه شناسی نوشته ریمون آرون ترجمه باقر پرهام می باشد
ماتریالیسم تاریخی نظریه ای در باب تاریخ است که از سوی کارل مارکس طراحی گردید و توسط دوست و همکارش فردریک انگلس به عنوان برداشتی مادی گرایانه از تاریخ توصیف گردید نظریه مزبور بر اهمییت حیات اقتصدی و شرایطی که افراد در سایه آن وسایل امرار معاش خود را تولید و تکثیر می کنند تاکید دارد. این نظریه در بیانی ساده تر در این باور منعکس است که زیربنای اقتصادی اساساً مشتمل بر شیوه تولید یا نظام اقتصادی سازنده و معنی کننده روبنای مسلکی و سیاسی است و این روبنا در برگیرنده سایر نهاد ها از جمله سیاست،حقوق،مذهب،هنر و غیره است. ادعای مارکس مبنی بر این که وجود اجتماعی آگاهی را تعیین می کند جلوه دیگری از این نظریه میباشد بنابراین ماتریالیسم تاریخی تحولات اجتماعی ،تاریخی و فرهنگی را از منظر عوامل مادی و طبقاتی توجیه و تفسیر می کند. با وجود این مباحثات قابل ملاحضه ای پیرامون ماهیت دقیق رابطه بین ((زیر بنا و رو بنا )) صورت گرفته است . ماتریالیسم تاریخی را باید از ((ماتریالیسم دیالیکتیکی )) که بر حیات فکری اتحاد جماهیر شوروی سایه افکنده بود و دارای خصیصه ماشین انگارانه و جبرگرایی آشکار است تفکیک کرد.
کارل مارکس با آنکه به دلیل اظهار نظرهای قابل توجه و مبتکرانهاش درباره دین مشهور است، ولی سهمش در جامعه شناسی دین ناچیز بوده است. او بر خلاف دورکیم، کنت و وبر، توجه عمیقی به دین نداشته، اما تاثیر واقعی او در این باره به طریق غیر مستقیم و از راه انتشار نظریه معروفش درباره همکنش روبنا و زیربنای جامعه بودهاست کارل مارکس توجه اهل نظر را به شباهتهای فرهنگی و کارکرد بین دین، قانون، سیاست و ایدئولوژی، که همه جنبههای روبنایی جامعه بشری هستند، جلب کرده است. اومعتقد بود که روبناها نهایتا بر اثر روابط تولیدی، که به نحو نهایی در کار است، تعیین میگردد. در نظر مارکس، دین از اهمیت ثانوی برخوردار است; زیرا ایدئولوژی روبناست و در مکتب مارکسیسم، همه چیز بر اساس وضع اقتصادی شکل میگیرد و عامل تحرک همه چیز وضعیت اقتصادی است. عامل تحرک وضع اقتصادی نیز ابزار تولید است، به گونهای که حتی فکرو مذهب انسان نیز تابع و معلول وضع اقتصادی جامعه میباشد. در نظر مارکس، ایدئولوژی و مذهب تصور یا آگاهی دروغینی است که طبقه حاکم به دلیل منافع خود از واقعیتها دارد. مارکس علت اساسی پیدایش دین را وضع اقتصادی جامعه میداند و بدین ترتیب، اساسا آن را ساخته دست بشر میداند.