امانوئل والرشتاین در ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۰ در نیویورک متولد شد، وی همه درجات دانشگاهیاش، از جمله دکترایش را در سال ۱۹۵۹ از دانشگاه کلمبیا گرفت.
وی بین دهه 1950 تا 1960 مطالعات خود را بر روی آفریقا متمرکز کرده بود وی تا سال 1970 در دانشگاه کلمبیا مشغول بهکار بود. بعد از سالها ماندن در این دانشگاه و پنج سال کار سخت در دانشگاه مکگیل مونترال، در 1976، استاد برجسته جامعهشناسی ایالتی نیویورک در بینگ همتون و مدیر مرکز مطالعات اقتصاد، سیستمهای تاریخی و تمدنهای فرناند برودل، گشت. مهمترین خدمت او به جامعهشناسی، کتاب سال 1974 او، "نظام نوین جهانی" است. که به نه زبان ترجمه شده است. وی همچنین جلد دوم کتاب را نیز به انتشار رساند، که در آن، تحلیل نظام جهانی را تا سال 1750 ادامه داد. در 1975، جایزه معتبر سوروکین بهخاطر کتاب نظام نوین جهانی دریافت کرد.[2] از جمله کتابهای والرشتاین میتوان به، علم اجتماعی نیاندیشیدنی (1991)، پس از لیبرالیسم (1995)، پایان جهان چنان که ما میفهمیم (1999)، سقوط قدرت امریکا: ایالات متحده در دنیای آشوبزده (2003) و جهان شمولی اروپا: خطابه قدرت (2006) اشاره کرد
زمینه فکری
والرشتاین در مقدمه کتاب نظام نوین جهانی به
تشریح تأثیرپذیریاش از مارکس و وبر میپردازد به نظر والرشتاین هم مارکس و هم
وبر معتقدند که یک نظام اقتصاد جهانی سرمایهداری واحد وجود دارد و لذا او این
مفهوم را از این دو به عاریت میگیرد و مفاهیم سرمایه، روابط و مناسبات تولید،
انباشت سرمایه در حرکت تاریخ را از مارکسیسم اخذ کرده است. متفکر دیگری که والرشتاین
به او بسیار مدیون است "کارل پولانی" است. رویکردهای والرشتاین بسیار
شبیه به طرز تفکر پولانی است، مانند تمایز بین تجارت و بازار که موجب سازماندهی
تقسیم کار میگردد، روابط پیچیده درون دولتها و سازمانهای سرمایهداری، عواقب
تسلط بازار بر شیوههای زندگی و نهایتاً چرخش تاریخی بین بازارهای آزاد و مقاومت
در برابر پیامدهای مخرب آن
وی اندیشه
مرکز و پیرامون را که از سوی "رائول پربیش" اقتصاددان آرژانتینی، و کمیسیون
اقتصادی ملل متحد برای آمریکای لاتین مطرح شده بود را تعمیم داده است
دیدگاههای مهم مید درمورد نقش اجتماعی جایگاه خاصی دارد واین مفهوم را از ابتدا تابه امروز به صورت یک نظریه بنیادی درمطالعات اجتماعی در آورده است نظرات مید از جهاتی با دیدگاه روان شناسان قابل مقایسه است اما تفاوتهای فاحشی با آن دارد اهداف طرحهای روانشناسانه آن است که رفتار مردم درجامعه بر اساس عواملی که در ساخت روانشناسان تک تک افرادموجوداست تبیین می شود این عوامل روانشناسی بسیار متنوع است واز پاسخهای صرف عصبی –عضلانی گرفته تا مجموعه نیازهای «من» وعوامل واسطهای آن مانند وجهه نظرها احساسات انگیزه ها عناصر شناختی خود آگاه وناخودآگاه وغیره را شامل می شود. لیکن برداشت روانشناسانه دراساس همچون نگرشی است که جامعه انسانی را صرفاً حاصل جمع ساده روانی افراد وزندگی اجتماعی راحاصل جمع فعالیت افراد می داند بدون آنکه به تاثیر افراد دریکدیگر واثر پذیری آنها ازهمدیگر توجه نشان می دهد برطبق این نظر کافی است محقق برای تبیین زندگی گروهی به ساخت روانشناسانه تک تک افراد شرکت کننده در گروه رجوع کند از دیدگاه مید عمل مشترک یا اجتماعی مخلوطی ساده از اعمال افراد جدازاهم نیستعمل اجتماعی ویژگی خاصی دارد که باید جدا از عمل افراد مورد شناسایی قرار گیرد میدخاطر نشان می سازد که عمل مشترک واحد سازنده جامعه انسانی است واین درموردتمام اعمال اجتماعی صادق است متفاوت عمده دیگر میان نظر مید ونظر روانشناسان این است که به قول مید انسان با خودش کنش متقابل اجتماعی دارد یعنی فرد همانطور که دیگران را مخاطب قرار می دهد میتنواندخود رانیز خطاب قرار دهد یعنی خود راهم ماننددیگران تجزیه وتحلیل و بررسی کند مقایسه گذرا ومختصر مید باسایر دیدگاههای عمده مربوط به جامعه انسانی به ما امکان میدهد تا خصوصیات بارز طرح مید را واضح تر ببینیم عمده ترین این خصوصیات عبارتند از:
اول : از آنجا که عمل اجتماعی از طریق یک روند تعبیروتفسیر صورت می گیرد زندگی گروهی نیز باید برحسب تغییرات مطالعه وبررسی شود به عبارت دیگر کنشهای جمعی صرفا یک سلسله پاسخ که توسط محرکها ایجادمیشود نیست بلکه به میانجیگری تفسیری که اعضا شرکت کننده از وضعیت دارند شکل یافته است
دوم : جامعه انسانی براساسا عمل جاری هستی می یابد نه بر اساس ساخت یا روارط تثبیت شده وشکل یافته قبلی
سوم: حقیقت کنش متقابل «من » با «خود» که فرد را وادار به تعیین و ارزیابی موقعیت خودمی کند من را به صورت یک کارگزارمؤثر در شکل گیری عمل اجتماعی در می آورد مشارکت در عمل اجتماعی فقط به اعمال نیروهای خارجی برفرد خلاصه میشود بلکه خود باید فعالیتش را در درون یک چارچوب مشخص ومحدود تنظیم نماید.
این صفت مشخصه تصویری از جامعه انسانی را ارائه می دهد که با آنچه که نظریه های رایج ازجامعه انسانی ارائه میدهند بسیار متفاوت است
از آنجا که او انسان راموجودی می داند که از سوی اختیار عمل میکند بنابراین تحقیق در رفتار انسانی خارج از قلمرو علوم خواهد بود اما لوبراین انتقادات را سطحی وبی فایده می داند.
مید نگرش دینی راناشی از انگیزه ذاتی انسان برای مراودات می داند. این انگیزه موجب نوعی گرایش وتوانایی انسان می شود که اورا به سوی گسترش حوزه ارتباطات خود با مردم می کشاند وهمین امر موجب می شود که آیینهای دینی گسترش یابد که این روند به کلیت و عمومیت یافتن امر دینی منجر می گردد وزمانی که اعضای گروههای دینی رقیب توانستند نقشهای یکدیگر را بپذیرند میل فزاینده ای برای ایجاد جامعه انسانی گسترده تر به وجود می آید.