جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

تاثیر صنعتی شدن و شهرنشین شدن بر خانواده

به تدریج که جامعه از الگوی جامعه کشاورز به صنعتی تغییر میابد هم کارکرد ها و هم اقتدار خانواده همراه با آن دگروگون می شود . شاید عمده ترین پیامد و نتیجه حرکت از خانواده سنتی روستایی به خانواده شهری و صنعتی جدید تحول از نظام خوشیاوندی گسترده به خانواده هسته ای غالب بوده است . با تغییر کارکرد خانواده از حالت یک واحد تولیدی و مصرفی به یک واحد مصرفی صرف دیگر نیازی به استفاده از تعداد بسیار فرزندان و اعضای دیگر خانواده وسیع وجود نداشت که در کارخانوادگی به طور دسته جمعی شرکت جویند. در جامعه صنعتی و شهری یک خانواده پر اولاد دشوارتر می توان هزینه های کمر شکن زندگی را تحمل کرد تا خانواده هایی که فرزندان کمتری دارند. در عصر جدید که تولید اقتصادی از خانواده به کارخانه منتقل شده است برای موسسات آموزشی رسمی ضروری است که نقش بیشتری را در فرایند  اجتماعی شدن ایفا کنند. اغلب آماده شدن برای کار در یک جامعه شهری مستلزم سطح بالای تخصص است که تنها مدارس فنی و حرفه ای و دانشگاهها قادر به ارائه و آموزش آن اند

عدالت از نظر جامعه شناسی

عدالت اندیشه ای است که بر توزیع اخلاقاً توجیه پذیر پاداش ها یا کیفر ها دلالت می ورزد. خلاصه این که عدالت در این خصوص است که به هر شخصی آنچه که شایسته آن است داده شود. عدالت در این مفهوم را می توان نسبت به توزیع هر کالایی در جامعه اعمال کرد آزادی ،حقوق ،ثروت و... مع الوصف از آنجا که مبانی توزیع عادلانه ممکن است تا حد زیادی متفاوت باشد عدالت را می توان یک نمونه کامل مفهوم کلی اساساً مورد مناقشه تلقی کرد. با این حال می توان بین دو برداشت آیینی( رویه ای ) و ماهوی از عدالت قایل از عدالت قایل به تفکیک شد. عدالت آیینی یا عدالت شکلی به نحوه دست یافتن به نتایج و در نتیجه قواعد حاکم بر رفتار و فعل و انفعال انسان اشاره دارد . برای نمونه ، هر نتیجه از یک مسابقه ورزشی حاصل می شود تا زمانی می توان عادلانه تلقی کرد که چنین نتیجه ای در اثر اعمال قواعد منصفانه ای که مورد داوری قرار گرفته بدست آمده باشد. در مقابل عدالت ماهوی یا عدالت عینی در ارتباط با محتوا و ماهیت خود نتایج است این نوع عدالت را می توان در اندیشه که مجازات می یابد متناسب با جرم باشد مشاهده کرد؛ به عبارت دیگر مجازات ها می باید فی نفسه متناسب و توجیه پذیر باشند

ماکس وبر و میزاث ایده آلیسم

از زمان کانت سنت ایده آلیستی آلمان مرز مشخص میان مرز انسانی و جهانی و طبیعی برکشیده بود. کانت چنین می اندیشید که انسان به عنوان یک شناخته عینی و یک موجود جسمانی در جهان پدیده ای شرکت می کند اما وجه تمایز انسان نه جسم بلکه روحش است.وبر پرورده ی همین سنت آلمانی بود گرچه بسیاری از اصول عمده ی این سنت را رد کرده بود در میان معاصران وبر سه شخصیت عمده بودند که بر تفکر او تاثیر گذار بودند ویلهلم ویندلباند(1848-1915 ) و هاینریش ریکرت (1863-1936 ) فیلسوفانی که از مکتب فلسفی ماربورگ یا مکتب نو کانتی جنوب غربی آلمان بودند و فیلسوف و مورخ فرهنگی ویلهلم دیلتای ( 1833-1911 ) که در دانشگاه برلین تدریس می کرد . این مردان از طریق انتقال آیین های کانتی کلاسیک به وبر در پوشش نو بر او تاثیر داشتن و نیز به او این فرصت را دادند که روش شناسی ویژه اش را بپروراند حتی اگر این روش شناسی با برخی از آموزش های آنان مغایرت داشته باشد . دیلتای و نیز نو کانتیان دیگر در مبارزه با طبیعت گرای و مادی اندیشی در علوم انسانی بسیار جدی بودند و از وجه تمایز علوم انسانی دربرابر آنچه رفض اثباتی اش می خواندند سرسختانه دفاع می کردند با این همه آنها در راهیافت ها و راه حل هایشان با یکدیگر اختلاف داشتند.