جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

سرمایه انحصاری از نظریه های نومارکسیستی در کتاب نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر

بینشهای مارکس درباره ساختارها و فراگردهای اقتصادی بر تحلیل او از سرمایه داری زمانه اش استوار بودندیعنی همانی که ما آن را سرمایه داری رقابتی می انگاریم. این بخشی از این فایل موجود می باشد که شما خواهید خواند. از کتاب حاضر که استفاده خواهیم کرد برای توضیحات مناسب برای دانشجویان رشته های جامعه شناسی میباشد امیدواریم ما را در امر یاری دهید


دریافت فایل




http://s3.picofile.com/file/8223240800/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88%DB%8C_%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF94.jpg

ابهامات جامعه شناسی مارکسیستی

نظریه مارکسیستی یکی از نظریه هایی است که کمی دارای ابهامات در مورد نگرش آن به دنیا سرمایه داری و بشریت در زیر فایلی از ابهاماتی در این نظریه قرار میدهیم که شاید بتواند کمک به شما دوستان جامعه شناس در این مورد باشد این مطلب از کتاب مراحل سیر اندیشه در جامعه شناسی نوشته ریمون آرون ترجمه باقر پرهام می باشد




ابهامات جامعه شناسی مارکسیستی




ماتریالیسم تاریخی

ماتریالیسم تاریخی نظریه ای در باب تاریخ است که از سوی کارل مارکس طراحی گردید و توسط دوست و همکارش فردریک انگلس به عنوان برداشتی مادی گرایانه از تاریخ توصیف گردید نظریه مزبور بر اهمییت حیات اقتصدی و شرایطی که افراد در سایه آن وسایل امرار معاش خود را تولید و تکثیر می کنند تاکید دارد. این نظریه در بیانی ساده تر در این باور منعکس است که زیربنای اقتصادی اساساً مشتمل بر شیوه تولید یا نظام اقتصادی سازنده و معنی کننده روبنای مسلکی و سیاسی است و این روبنا در برگیرنده سایر نهاد ها از جمله سیاست،حقوق،مذهب،هنر و غیره است. ادعای مارکس مبنی بر این که وجود اجتماعی آگاهی را تعیین می کند جلوه دیگری از این نظریه میباشد بنابراین ماتریالیسم تاریخی تحولات اجتماعی ،تاریخی و فرهنگی را از منظر عوامل مادی و طبقاتی توجیه و تفسیر می کند. با وجود این مباحثات قابل ملاحضه ای پیرامون ماهیت دقیق رابطه بین ((زیر بنا و رو بنا )) صورت گرفته است . ماتریالیسم تاریخی را باید از ((ماتریالیسم دیالیکتیکی )) که بر حیات فکری اتحاد جماهیر شوروی سایه افکنده بود و دارای خصیصه ماشین انگارانه و جبرگرایی آشکار است تفکیک کرد.


نظریه کارل مارکس درمورد دین

کارل مارکس با آنکه به دلیل اظهار نظرهای قابل توجه و مبتکرانه‏اش درباره دین مشهور است، ولی سهمش در جامعه شناسی دین ناچیز بوده است. او بر خلاف دورکیم، کنت و  وبر، توجه عمیقی به دین نداشته، اما تاثیر واقعی او در این ‏باره به طریق غیر مستقیم و از راه انتشار نظریه معروفش درباره همکنش روبنا و زیربنای جامعه بوده‏است کارل مارکس توجه اهل نظر را به شباهت‏های فرهنگی و کارکرد بین  دین، قانون، سیاست و  ایدئولوژی، که همه جنبه‏های روبنایی جامعه بشری هستند، جلب کرده است. اومعتقد بود که روبناها نهایتا بر اثر روابط تولیدی، که به نحو نهایی در کار است، تعیین می‏گردد. در نظر مارکس،  دین از اهمیت ثانوی برخوردار است; زیرا  ایدئولوژی روبناست و در  مکتب مارکسیسم، همه چیز بر اساس وضع اقتصادی شکل می‏گیرد و عامل تحرک همه چیز وضعیت اقتصادی است. عامل تحرک وضع اقتصادی نیز ابزار تولید است، به گونه‏ای که حتی فکرو  مذهب انسان نیز تابع و معلول وضع اقتصادی جامعه می‏باشد. در نظر مارکس، ایدئولوژی و مذهب تصور یا آگاهی دروغینی است که طبقه حاکم به دلیل منافع خود از واقعیت‏ها دارد. مارکس علت اساسی پیدایش دین را وضع اقتصادی جامعه می‏داند و بدین ترتیب، اساسا آن را ساخته دست ‏بشر می‏داند.

ادامه مطلب ...