جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

اندیشه سیاسی

در این قسمت ما به معرفی اندیشه های سیاسی از دید دکتر بشیریه در مورد زیر بنا و روبنا جامعه سیاسی ارائه می دهیم .

رابطه و تفسیر زیربنا  و رو بنا در جامعه شناسی سیاسی

رابطه دولت و جامعه نخستین بار از دیدگاهی جامعه شناسانه به وسیله کارل مارکس مورد بررسی قرار گرفت . چنانکه در بالا گفتیم فلسفه سیاسی قرون جدید رابطه دولت و جامعه را برحسب افراد و حقوق و آزادی های فردی و آن هم از دیدگاهی تجویزی در نظر می گرفت . اما مارکس اعتقاد داشت که نقطه عزیمت تحلیل دولت مدرن را نمی توان در فرد یا رابطه  او با دولت جستجو کرد. البته این برداشت به معنی نفی اراده و اهمیتی فرد در تاریخ نیست لیکن مارکس تعبیر دیگری از فرد داشت . به گفته او " انسان موجودی انتزاعی نیست که در خارج از جهان منزل کرده باشد بلکه انسان همان جهان اجتماعی ، دولت و  جامعه است" . بدین سان افراد تنها در ارتباط به یکدیگر اهمیت و معنی می یابند. بنابراین در صحنه زندگی سیاسی و تاریخی همواره مجموعه ای از افراد که دارای روابط ساختاری و عینی معینی با یکدیگر هستند فعالیت می کنند، چنین افرادی طبقات اجتماعی را تشکیل می دهند.بنابراین موضوع جامعه شناسی سیاسی بررسی رابطه دولت با ساخت طبقات اجتماعی است . از این نظر درک ماهیت دولت مدرن بدون شناخت رابطه آن با طبقات اجتماعی ناممکن است  .

  . در ادامه مطلب بخوانید 

جامعه شناسی سیاسی : نوشته ی دکتر حسین بشیریه

رابطه و تفسیر زیربنا  و رو بنا در جامعه شناسی سیاسی

رابطه دولت و جامعه نخستین بار از دیدگاهی جامعه شناسانه به وسیله کارل مارکس مورد بررسی قرار گرفت . چنانکه در بالا گفتیم فلسفه سیاسی قرون جدید رابطه دولت و جامعه را برحسب افراد و حقوق و آزادی های فردی و آن هم از دیدگاهی تجویزی در نظر می گرفت . اما مارکس اعتقاد داشت که نقطه عزیمت تحلیل دولت مدرن را نمی توان در فرد یا رابطه  او با دولت جستجو کرد. البته این برداشت به معنی نفی اراده و اهمیتی فرد در تاریخ نیست لیکن مارکس تعبیر دیگری از فرد داشت . به گفته او " انسان موجودی انتزاعی نیست که در خارج از جهان منزل کرده باشد بلکه انسان همان جهان اجتماعی ، دولت و  جامعه است" . بدین سان افراد تنها در ارتباط به یکدیگر اهمیت و معنی می یابند. بنابراین در صحنه زندگی سیاسی و تاریخی همواره مجموعه ای از افراد که دارای روابط ساختاری و عینی معینی با یکدیگر هستند فعالیت می کنند، چنین افرادی طبقات اجتماعی را تشکیل می دهند.بنابراین موضوع جامعه شناسی سیاسی بررسی رابطه دولت با ساخت طبقات اجتماعی است . از این نظر درک ماهیت دولت مدرن بدون شناخت رابطه آن با طبقات اجتماعی ناممکن است  .

روی هم رفته در تفسیر تمثیل زیربنا روبنا سه تعبیر عرضه شده است که خود ریشه  در تمثیلهای گوناگونی دارد که مارکس در مورد روابط زیربنا و روبنا به کار گرفته است. این سه تعبیر عبارتند از :

1) تعبیر تعیین کنندگی یکجانبه

2) تمثیل دیالکتیکی یا تعیین کنندگی دوجانبه و تعامل زیربنا و روبنا

3) تعیین کنندگی همه جانبه

 

نقش طبقات اجتماعی با دولت در جامعه سیاسی

مارکس مالکیت و نوع آن و نیز میزان آزادی شخصی را معیار دسته بندی طبقات اجتماعی می دانست . مثلا" کارگر فاقد منافع تولید ولی آزاد است ، دهقان وابسته بعضا" مالک حاصل کارخویش است . دهقان آزاد مالک زمین و حاصل کار خویش است . به نظر مارکس و انگلس نخستین جوامع ،

فاقد طبقه بودند زیرا در آنها ارزش اضافی یا مازاد تولید نمی شد و مالکیت خصوصی وجود نداشت.شکافهای طبقاتی تنها با تولید مازاد و ارزش اضافی پیداشدند. در نتیجه طبقه غیر مولد توانست به بهره کشی از طبقات مولد زندگی کند. کسانی که مالکیت و کنترل وسایل تولید را در دست می

 گیرند، طبقه حاکمه سیاسی و اقتصادی را تشکیل می دهند. در شیوه تولید سرمایه داری ، بوژوازی ارزش اضافی حاصل کار مولد طبقه کارگر را تصاحب می کند. شناخت ماهیت دولت و زندگــــــی

سیاسی در جامعه سرمایه داری بدون شناخت رابطه استثمار و سلطه طبقاتی ناممکن است . روابــــط و شکافهای طبقاتی در جامعه از نظر مارکس ذاتا" متضمن تنش و تعارض و منازعه اند و اغلب نیز به جنین وضعی می انجامند. بنابراین  موضوع جامعه شناسی سیاسی از نظر مارکسیستی به صورتی دقیق تر کشف روابط میان ساخت دولت و منازعات اجتماعی و طبقاتی است.

 

الگوهای خاص جامعه شناسی

سیاست و سلطه سنتی :  سلطه سنتی مبتنی بر سنتهایی است که از جانب حاکم و اتباع مورد اطاعت قرار می گیرد. مبنای اجتماعی سلطه سنتی ، کنش سنتی است که به موجب آن رابطه سلطه امری از پیش داده شده تلقی می گردد.حاکم نمی تواند یکسره سنتهای اساسی حکومت را نادیده بگیرد یا زیر پا بگذارد، هرچند در نوع سیاست سنتی هم مجال شخصی شدن حکومت وجود دارد . با این حال ، حکام سنتی معمولا" وقتی سنتها را رعایت نکنند، حکومت خود را در معرض خطر قرار می دهند.

سیاست و سلطه کاریزمایی : اقتدار و سلطه سنتی در اندیشه وبر  به عنوان وضع مستقر و قدیمی در زندگی سیاسی انسان تلقی می شود. اما دو نیروی فکری مخل ممکن است این وضعیت را به هم بزنند: یکی نیروی عقلانیت که در بوروکراسی به اوج خود می رسد و دیگری کاریزما. نیروی عقلانیت نخست نهادها و ترتیبات اجتماعی را درگرگون می کند و سپس در نگرشهای فردی تغییر ایجاد می کند. نیروی کاریزما برعکس نخست زندگی روحی فرد را دچار دگرگونی می ســــــازد و

سپس در نهادهای اجتماعی تحول ایجاد می کند. کاریزما نیرویی است غیر عقلانی و معجزه آسا که در درون جهان و حیطه غیر عقلانی زندگی اجتماعی پدید می آید و همانند نیروهای حاکم در آن حوزه پیش- بینی ناپذیر است.

 

شکافهای اجتماعی و نیروهای اجتماعی  و زندگی سیاسی :

چنانکه قبلا" گفتیم موضوع جامعه شناسی  سیاسی ، بررسی روابط پیچیده میان جامعه و دولت و به ویژه اثرگذاری نیروهای اجتماعی بر عرصه سیاسی است . بنابراین جامعه شناسی سیاسی باید به بررسی سه حوزه پیوسته به هم بپردازد:

1) شناخت پیچیدگیها و شکافها و تعارضات جامعه به عنوان نقطه عزیمت

2) شناخت گروه بندی ها و نیروهایی که براساس خطوط آن شکافها در هرجامعه پیدا می -شود. هرچه شمار شکافهای اجتماعی بیشتر و شیوه ترکیب آنها پیچیده تر باشد، مجموعه پیچیده تری از گروه بندی ها و نیروی های اجتماعی پدید می آید.

3) شیوه تاثیرگذاری نیروهای اجتماعی بر زندگی سیاسی و بحث از مقولاتی چون سلطه اجتماعی و نفوذ و تاثیر و نقش آنها در سیاست.

رابطه میان نیروی های اجتماعی و زندگی سیاسی رابطه پیچیده ای است و مقولاتی مانند قدرت ، نفوذ ، تاثیر، نقش ، شان و منزلت را در برمی گیرد.

 

وحدت و نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی

رابطه میان دولت و طبقات و نیروی های اجتماعی را وقتی می توان بهتر دریافت که مجموعه طبقات و گروه های اجتماعی و تاثیر هریک از آنها در این  ارتباط بررسی شوند. نیروی های اجتماعی شامل طبقات به مفهوم دقیق آن و گروه ها و شئونی می شوند که ذاتا" طبقه به شمار نمی روند ولیکن ممکن است به نمایندگی از طبقات اجتماعی عمل کنند و یا دارای ایدئولوژی طبقاتی باشند. چنین گروه ها و شئونی ممکن است به صورت واسطه میان دولت و طبقه بالا عمل کنندو در چنین صورتـــی شناخت آنها از نظر جامعه شناسی دولت ضروری است . اینکه بگوئیم دولت در جوامع مدرن ، دست کم از طریق تضمین مشروعیت مالکیت خصوصی وسایل تولید، منافع طبقه مسلط اجتماعی را پاسداری می کند، تنها در حکم مصادره به مطلوب است . در صورت درست بودن چنین گفته ای باز هم نمی توان گفت که لزوما"  طبقه " حاکمه" ای وجود دارد، به این معنی که سرمایه داران سیاستهای اقتصادی و اجتماعی دولت را تعیین می کنند. در این گونه نظریات عمومی درباره رابطه دولت و نیروهای اجتماعی این نکته نادیده گرفته می شود که نه دولت و نه طبقه مسلط اجتماعی هیچ یک تنها دارای یک شکل تاریخی مشخص نیستند. اینکه دولت تا چه اندازه وابسته به طبقه مسلط است بستگی به چنین تنوعات تاریخی دارد.بنابراین باید علل تنوع و شدت و ضعف قدرت طبقه بالا را برساخت سیاسی جستجو کرد. برخی از این عوامل عبارتند از :

1- میزان سازماندهی ، وحدت و اشتراک منافع در درون طبقه سرمایه دار

2-سطح سازماندهی و جهت گیری ایدئولوژیک و وحدت طبقات پائین به ویژه طبقه کارگر

3- میزان قدرت یا نفوذ دیگر طبقات اجتماعی و جهت گیری های ایدئولوژیک آنها در برابر طبقه سرمایه دار

4- میزان همبستگی و تداخل طبقات ممتاز قدیم و جدید

 

قدرت های سیاسی طبقه سرمایه دار

یکی از مفسران در خصوص قدرت سیاسی طبقات سرمایه دار گفته است که باید دید " آیا تفوق بورژوازی در سیاست همچون حضور ببری آزاد در جنگل است و یا گزارشهایی که از آن میرسد چیزی جز تصورات مردمی خیال پرور نیست. چنانکه بیشتر گفته ایم وزن و اهمیت سیاسی طبقه سرمایه دار ( و هرطبقه مسلط اجتماعی) در یک کشور بستگی به تاثیر عوامل گوناگونی مانند میـــزان وزن و اهمیت سیاسی دیگر طبقات اجتماعی ، ماهیت تاریخی رژیمهای سیاسی و جـــــــز آن دارد و

وظیفه جامعه شناسی سیاسی بررسی تاثیر چنین عوامل بر رابطه دولت و طبقه مسلط درهرمورد تاریخی است . طبعا" نقش طبقات سرمایه داری در سیاست نخست در رابطه با رژیمهای سیاسی عصر لیبرالیسم در غرب مطرح گردید. چنانکه دیده ایم سلطه طبقه سرمایه دار در دولت سرمایه داری هم ازدیدگاه جامعه شناسی سیاسی کلان یعنی سازه ساختاری و ایدئولوژیک و نقش تعیین کننده آن در ماهیت و سرشت حکومت و سیاستهای آن بررسی شده است و هم ازدیدگاه جامعه شناسی سیاسی خرد تعیین نقش و نفوذ تشکلها و سازمانهای مختلف سرمایه دار در نهادهای مختلف حکومت . از نظر نقش عملی نیروهای اجتماعی در حیات سیاسی، فعالیت سازمانها و تشکلهای طبقه سرمایه داردر سطح خرد و میزان نفوذ و اعمال فشار آنها بر دستگاه حکومت شمه ای از سلطه آن طبقه را باز می -نماید.

 

جنبشها و سازمانهای کارگری

جنبشهای کارگری در تاریخ اروپا از دهه 1830 به بعد در بین کارگران مزدبگیر در صنعت و تجارت به منظور دستیابی به اهداف اقتصادی و آزادی سیاسی و اجتماعی پیدا شدند. پیدایش طبقه کارگر صنعتی جدید حاصل انقلاب صنعتی بود. جنبش کارگری به تدریج در قالب اتحادیه ها و احزاب کارگری مختلف تشکل یافت. از آغاز میزان قابل ملاحظه ای از تشکل و خودآگاهی در جنبشهای کارگری مشهود بود. شکل بسیار اولیه جنبش کارگری را می توان در " انجمن های اخوت" در بین شاگردان و کارگران و افزارمندان در نظام صنفی ماقبل سرمایه داری یافت که از قرن چهاردهم به بعد پیدا شدند. در اوایل عصر انقلاب صنعتی طبقه کارگر تحت محدودیت های قانونی عمده ای قرارداشت. از آن جمله باید از ممنوعیت برپایی اجتماع و انجمن ، محدودیت در تغییر محل سکونت و حتی منع ازدواج به علت فقر نام برد. اصل آزادی عقد قرارداد اشتغال کارگران در آن دوران وسیله ای در درست کارفرمایان و صاحبان سرمایه برای سرکوب حرکتهای کارگری بود. احساس وحدت و همبستگی و آگاهی از موقعیت اجتماعی از همان آغاز به طبقه کارگر گرایشهای انقلابی بخشید.

 

مذهب و روحانیون و سیاست

رابطه میان روحانیون مذهبی و سیاست و حکومت در سطوح و درجات مختلف و متنوع قابل تصور است . نخست باید گفت که ممکن است سیاست و  حکومت بدون دخالت روحانیون ، مذهبی شود. گروه های اجتماعی دیگری غیر از روحانیون ممکن است وقتی در مسند قدرت قرار می گیرند،احکام دینی را اجرا کنند. در همه نظامهای سیاسی سنتی که عمدتا" مبتنی بر مشروعیت مذهبی بوده اند، سیاست به این معنی مذهبی بوده است .

بطورکلی احتمال دخالت روحانیون در سیاست به طور مستقیم به عوامل چندی بستگی دارد:

1) هرچه داعیه های سیاسی و اجتماعی مذهب بیشتر باشد، احتمال دخالت روحانیون در زندگی سیاسی بیشتر می شود. بی تردید همه مذاهب نسبت به تنظیم امور اجتماعی و سیاسی کم و بیش ادعاهایی داشته اند. زیرا هر مذهبی قطع نظر از وظیفه تامین وسایل رستگاری برای مومنان می بایست به تنظیم حوزه زندگی مادی آنها نیز بپردازد. با این حال برخی مذاهب بیش از مذاهب دیگر داعیه دخالت در امور دنیوی و سیاسی داشته اند.

2) هرچه روحانیون یک مذهب به عنوان یک نیروی سیاسی از نظر تاریخی ، موقعیت ممتاز و قوت بیشتری داشته باشند، احتمال دخالت مستقیم و گسترده آنها درسیاست افزایش می یابد.

3) هرچه امکان تعبیرو تفسیرپذیری مذهب و تطبیق آن با شرایط متحول تاریخی بیشتر باشد، توانایی روحانیون برای مداخله مستقیم در سیاست افزایش می یابد.

4) هرچه نهادهای مذهبی سازمان یافته تر و منسجم ترباشند، توانایی روحانیت برای دخالت در سیاست بیشتر می شود.

 

نقش روشنفکران در سیاست

به طور کلی روشنفکران برطبق تعابیر گوناگون کسانی هستند که از چهارچوبهای سنتی در هر زمینه فراتر می روند. ارزشهای جدید ایجاد می کنندو یا به ارزشهای قدیم جامه ای نو می پوشانند.دستگاههای فکری جدید برای تبیین وجوه مختلف زندگی عرضه می کنند. با بکارگیری اندیشه و قدرت انتقادی به حل مسائل و مشکلات عملی می پردازند. فلسفه  های جدیدی برای زیستن  می پردازند. از وضع موجود اجتماعی و سیاسی انتقاد می کنند و بطور خلاصه از چنبر چهارچوبهای رایج در اندیشه ، فرهنگ ، علم و هنر بیرون می روند.

روشنفکران چون معمولا" وضع موجود را مورد انتقاد قرار می دهند، " چیگرا" تلقی می شوند.  ریمون آرون در کتاب افیون روشنفکران، برآن است که یکی از ویژگی های اصلی روشنفکری تاکید بر آرمانهای ترقی ، آزادی و برابری به جای مذهب ، قدرت و خانواده است .

 

ارتشی شدن جامعه و سیاست

میلیتاریسم به مفهوم ارتشی شدن جامعه و سیاست است . مفهوم میلیتاریسم در تاریخ مشاجرات حزبی و سیاسی به ویژه از جانب احزاب و گروههای سوسیال دموکراتیک و چپ به عنوان شعاری سیاسی در تقبیح و نقد مواضع برخی حکومتهای داری گرایشهای " نظامی" بکار رفته است .میلیتاریسم اصولا" به دو معنی بکار می رود. یک نفوذ فرهنگ ارتشی در جامعه و دوم دخالت ارتش در سیاست . منظور از میلیتاریسم در معنای اول به طور کلی ، عبارت است از نفوذ ارتش و یا شیوه زندگی و فرهنگ ارتشی در زندگی سیاسی و اجتماعی چنانکه دیدیم میلیتاریسم به معنی اشتیاق جامعه نسبت به آرمانهای نظامی در روند تکوینی ناسیونالیسم و

دولت ملی مدرن ظاهر شد. معمولا" در شیوه زندگی و فرهنگ ارتشی نظم و انضباط و سلسله مراتب و رابطه سلطه و اطاعت و نگرشهای جنگ طلبانه مورد تمجید قرار می گیردو یا حتی جنگ از نظر اخلاقی موجه و موجد انرژی روحی و روانی بشمار می رود.از اینرو میلیتاریسم اغلب به معنای عارضه و بیماری سیاسی اجتماعی به کار برده می شود. و منظور از آن این است که ارتش از حدود علایق موجه و وظایف مشروع خود فراتر رفته است . میلیتاریسم به این معنی ممکن است در نتیجه افزایش رقابتهای نظامی بین المللی و نیاز به افزایش هزینه های تسلیحاتی و نوسازی ارتش و افزایش شمار نظامیان به وسیله حکومت غیرنظامی پیدا شود. همچنین ممکن است نفوذ رهبران و محافل نظامی در سیاست داخلی و یا خارجی مستقیما" افزایش یابد.و در نتیجه آن میلیتاریسم گسترش یابد. بعبارت دیگر " میلیتاریسم" " غیرنظامی" در نتیجه غلبه روحیه نظامی در جامعه و در دولت و دربین مردم پیدا می شود در حالی که " میلیتاریسم نظامی" نتیجه سلطه ارتش در حکومت است .

 

نقش سیاسی اقوام و قبایل

کشمکشهای نژادی و قومی همیشه در زندگی سیاسی و تکوین و اضمحلال دولتها نقش داشته اند. فتح سرزمین قومی به وسیله قومی دیگر یکی از عوامل تشکیل دولتها بوده است. در تاریخ اندیشه های اجتماعی و سیاسی اندیشه برتری نژادی و قومی از اندیشه های بسیار کهن و رایج است . ارسطو استدلال می کرد که برخی از نژادها ذاتا" سرور و برخی دیگر ذاتا" برده اند.

 

الگوهای رفتاری سیاسی زنان

بطور کلی براساس پژوهشهای موجود زنان نسبت به مردان از آگاهی سیاسی کمتری برخوردارند و درمقایسه با مردان از نظر سیاسی بی تفاوت ترند و یا درصورت مشارکت در زندگی سیاسی بیشتر از مردان به احزاب راست و محافظه کار گرایش دارند. مهمترین جلوه های رفتاری سیاسی زنان را که در پژوهشها و بررسیهای گوناگون مورد تاکید قرار گرفتـــــه می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

-        پیروی زنان از شوهران خود در رفتار سیاسی

-        محافظه کاری زنان از نظر سیاسی

-        سنت گرایی زنان

-        سیاست گریزی زنان

پایگاههای اجتماعی رژیمهای سیاسی

همه نیروها و گروههای اجتماعی را که ممکن است نقش و یا تاثیری در سیاست و حکومت داشته باشند. احتمالا" بررسی کردیم. هدف ما در آن گفتار تجزیه جامعه به گروهها و عناصر تشکیل دهنده آن بود. در این گفتار می کوشیم ترکیب گروهها و نیروهای اجتماعی را در انواع رژیمهای سیاسی بررسی کنیم و  پایگاه اجتماعی رژیمهای گوناگون را توضیح دهیم. از نظر جامعه شناسی سیاسی مهمترین ملاک طبقه بندی رژیمها تنوع در پایگاه اجتماعی آنهاست . بررسی پایگاههای اجتماعی رژیمهای سیاسی خود نیازمند طبقه بندی رژیمهاست .

انواع جوامع سیاسی

برحسب نوع رابطه دولت ، جامعه مدنی و توده ها می توان چند نوع " جامعه سیاسی" درنظر گرفت . هریک از انواع جامعه سیاسی خود ممکن است در برگیرنده چند  نوع رژیم سیاسی باشد. بنابراین طبقه بندی ذیل عام تراز طبقه بندی رژیمهای سیاسی بر اساس دو محور ساخت سیاسی و ایدئولوژی است . معیارهای  طبقه بندی جوامع سیاسی بر حسب جامعه مدنی عبارتند از:

1) وجود یا فقدان رابطه انداموار میان دولت و جامعه مدنی

2) وجود یا فقدان رابطه ایدئولوژیک میان دولت و توده ها

3) میزان قدرت و توسعه جامعه مدنی

4) میزان اتکای ساخت قدرت سیاسی به بسیج توده ای . براساس این معیارها شش الگوی زیر به دست می آید:

1- جامعه سیاسی تکثرگرا

2- جامعه سیاسی بسته سنتی

3-جامعه سیاسی نیمه سنتی و غیر توده ای

4-جامعه سیاسی بسته توده ای

5-جامعه سیاسی سرکوبگر غیر توده ای

6-جامعه سیاسی سرکوبگر توده ای

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.