جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

هورکهایمر و آدورنو

اشتراکات فلسفی هورکهایمر و آدورنو

هورکهایمر و آدورنو از مهم‌ ترین چهره‌ های مکتب فرانکفورتمی‌باشند. هورکهایمر در سال 1931، ریاست این موسسه را بر عهده داشت و در این زمان، بر اصول پوزیتیویستی نقادانه نگاه می کرد. پوزیتیویسم از دیدگاه مکتب فرانکفورت، پیش برنده عقلانیت ابزاری بود و این موضوع، به شدت مورد انتقاد هورکهایمر و آدورنو بود. به نظر این دو اندیشمند، بی‌توجهی به چندساحتی انسان و تلاش برای حفظ تمایز میان ابژه و سوژه که از زمان دکارت در فلسفه غرب ریشه داشت، مهم ترین محورهای نقادی را تشکیل می دهد. این مسئله در مقالات و عقاید این دو فیلسوف، تاثیر زیادی داشت.

 

 

پوزیتیویسم هورکهایمر و آدورنو، اندیشه فلسفی و سیاسی آنان بر طبیعت می باشد. هر دو این اندیشمند، به دانش روبه رشد و افزایش شناخت بشری در طول زمان، نگاهی بدبینانه داشتند. آنان معتقد بودند که انسان‌ها با تسلط بر طبیعت، زمینه‌ های گسستگی پیوند بین هستی و حیات مادی و اجتماعی خود را فراهم می سازند. بنابراین با اینکه پیشرفت علم و دانش، بسیاری از مشکلات جامعه بشری را حل کرده، ولی همچنان بشر از آرامش خاطر به دور مانده است.

هورکهایمر و آدورنو تلاش کردند تا حیات بشر امروزی را در جوامع صنعتی غربی نشان دهند. آنان به کمک نظریه انتقادی به این نتیجه می رسند که انسان‌ها با کمک علم و دانش خود مشکلات طبیعی را حل می کنند، ولی از آرامش طبیعی و آسایش برخوردار نیستند. آنان در کتاب «دیالکتیک روشنگری» سعی کردند، تئوری انقلابی مارکس را بازسازی نموده و طرحی به‌روز و متکامل از آن ارائه نمایند، همچنین تفاوت نظریه سنتی و انتقادی را تحلیل نمایند.

به هر حال، تاثیر هورکهایمر و آدورنو در شکل بخشی به مکتب فرانکفورت، بر اساس تقسیم ‌بندی باتامور تکیه داشت. نظریه انتقادی از دهه‌ های پنجاه به بعد، به شکل موافق و مخالف در مباحثات چپ جدید و راست جدید اهمیت یافت.

نظریات انتقادی هورکهایمر و آدورنو، بعدها از سوی ناقدان و فیلسوفان از لحاظ تایید تجربی و ابهام زبانی مورد نقد قرارگرفت و ایرادات و نقاط ضعف این نوع رویکرد مورد تحلیل قرار رفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.