جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

زیمل و پست مدرنیسم

واینشتاین ها در باره تفسیر آثار زیمل با عنوان «زیمل پست مدرن شده » چنین تشخیص می دهند که سعی بسیار شده تا زیمل به صورت  مدرنیستی معرفی شود که می خواهد روایت فراگیری از روند تاریخی در جهت چیرگی فرهنگ عینی (تراژدی فرهنگ) ارائه کند. به هر روی آنها استدلال می کنندکه با همین شدت می توان زیمل را به عنوان اندیشمند پست مدرن معرفی کرد.واینشتاینها می پذیرند که هر دو نوع معرفی اعتبار دارد و هیچکدام از دیگری درستتر نیست.آنها یادآور می شوند که می توانند تفسیری مدرنیستی از زیمل به دست دهند ولی احساس می کنند که توضیح پست مدرنیستی در مورد او سودمندتر است.

استدلالهایی که آنها ارایه می دهند نخست مبتنی بر این است که زیمل را باید کاملا مخالف جامعیت سازیها ( یا به قول لیوتار فرا روایتها) دانست و او در واقع گرایش به جامعیت زدایی مدرنیته داشت.در واقع او بیشتر به جای پرداختن به جامعیت جهان اجتماعی به انواع قضایای خاص پرداخته است. همچنین واینشتاینها زیمل را به عنوان «پرسه زن» یا کسی که کار مشخصی را دنبال نمی کند توصیف کرده اند. کسی که وقتش را صرف تحلیل انواع و اقسام پدیده های اجتماعی کرده است.


http://s5.picofile.com/file/8108957534/%D9%87%D9%88%D9%84%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%851.jpg

کلانشهر و حیات ذهنی

زیمل به فضایی که در آن زندگی مدرن جریان داشت علاقه مند بود و به این دلیل به شهر علاقه داشت. زیرا جامعه مدرن در اصل در کلانشهر شکل گرفت و به عمیق ترین کاملترین صورت در آنجا تکامل یافت.از آنجا که اقتصاد پولی در شکل دادن به فرهنگ مدرن نقشی بی چون و چرا داشت و از آنجا که اقتصاد پولی در کلانشهر به حداکثر توسعه دست یافت در شهر بود که فرد می توانست انتظار داشته باشد که فرهنگ مدرن را در آشکارترین صورت خود ببیند.

 زیمل در اثری به عنوان « کلانشهر و حیات ذهنی» تاثیر فرهنگ مدرن در روانشناسی اجتماعی شهرنشینان را ارزیابی کرده است.در این اثر زیمل علاقه به وقت شناسی ، محاسبه پذیری و دقت را ناشی از نیروهای جهان مدرن می دانست.او می گفت در شهر تاکید بیشتری بر عقلانیت می توان یافت. زیرا عقل جانشین سنت در کنشهای زندگی هر روزه می شود.

 نگاه زیمل به شهر نیز دیالکتیکی است. به نظر او در کلانشهرها ( و به طور کلی شهرهای بزرگ) جمعیت عظیم و متراکم شهر و فشار آن به زندگی انسان ، هویت فردی و آزادی او را به خطر می اندازد.و این امر موجب انزوا و از خود بیگانگی او می شود.اما او معتقد است که انسان در شهر در عین از خود بیگانگی ، به نو آوری و خلاقیت می پردازد.

 جرج زیمل معتقد است در کلانشهرها گروههای وسیع و متعددی در حالت فعالیت و کنش و واکنش هستند. لیکن هدف آنها سود جویی و انگیزه های فردی است.افراد در عین بیگانگی با خود و با یکدیگر به تعامل می پردازند. به طوری که گویی انبوهی از بیگانگان برای نفع شخصی مجبور به تعامل اجتماعی شده اند که این به نوبه خود بیگانگی را دامن می زند و با بزرگتر شدن جامعه به وسعت آن افزوده می شود.


http://s5.picofile.com/file/8108957534/%D9%87%D9%88%D9%84%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%851.jpg

فلسفه پول (زیمل)

فلسفه پول

فلسفه پول منسجمترین  ارزیابی او از شکل و محتوای فرهنگ مدرن را در بر دارد و چهارچوبی نظری برای نوشته های بعدی اوست و خود هدف از نگارش آن را فراهم آوردن مکملی بر ماتریالیسم تاریخی اعلام کرد. زیمل یادآور می شود که پول به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه ابزاری است برای آسان کردن مبادله کالاها و خدمات.

فلسفه پول که زیمل ابتدا آن را «روانشناسی پول» نامیده بود به دو بخش تقسیم می شود: بخش اول که پول را به مثابه متغیر وابسته بررسی می کند، «تحلیلی» نامگذاری شده است، بخش دیگر که پول را به عنوان متغیری مستقل در نظر می گیرد «ترکیبی» نامیده شده است. در حالی که بخش تحلیلی تکوین نظری پول را در راستای عینی کردن و استقلال دادن به ارزش شرح می دهد، بخش ترکیبی پیامدهای پولی شدن همگانی را برحسب دیالکتیک آزادسازی فرد و شی ءانگاری روابط اجتماعی بررسی می کند. آزادسازی و شخصیت زدایی از فرد، عقل گرایی و عقلانی سازی زندگی، اصطلاحات کلیدی هستند که زیمل در نشانه شناسی (تشخیص) مدرنیته به طور عام و روابط اجتماعی سوداگرانه به طور خاص به کار می برد. آنها را چند دهه بعد در نظریه انتقادی لوکاچ و مکتب فرانکفورت باز خواهیم یافت.

زیمل در این اثر در اصل نگران پیدایش یک اقتصاد پولی در جهان نوین بود . به گونه ای که از فرد جدا گردد و بر او تسلط یابد .این موضوع به نوبه خود بخشی از یک موضوع حتی از این گسترده تر و رایجتر در آثار زیمل به شمار می آید که آن همانا چیرگی فرهنگ به عنوان یک کل بر افراد است. به تصور زیمل در جهان نوین فرهنگ وسیعتر و عناصر گوناگون سازنده اش (از جمله اقتصاد پولی ) گسترش می یابد و با گسترش آن اهمیت افراد کاهش می یابد.برای نمونه همین که تکنولوژی صنعتی وابسته به اقتصاد نوین گسترش می یابد و پیچیده تر می شود ، مهارتها و توانمندیهای کارگر فردی بیش از پیش کم اهمیت تر می گردد. به بیان کلی تر زیمل تصور می کرد که گسترش فرهنگ وسیعتر در جامعه نوین به کاهش فزاینده اهمیت افراد خواهد انجامید.

زیمل می نویسد: «قابلیت پول برای نمایندگی هر ارزش اقتصادی با ویژگی های معین ـ چون که ذات پول به هیچ یک از ارزش های اقتصادی بستگی ندارد ـ استمرار مجموعه ای از رویدادهای اقتصادی را پایه گذاری می کند» نظر به این که پول، به عنوان وسیله اندازه گیری روابط ارزش میان چیزها، خودش فاقد ارزش ذاتی است، از جریان فراز و فرود چیزها برکنار می ماند و در عین حال به عنوان وسیله نهایی در مبادله با آنها داخل می شود. با این وصف، «پول ـ نشانه» نمی تواند نقش میانجی نمادی و شتاب دهنده به مبادله را ایفا کند مگر این که مبادله کنندگان آمادگی داشته باشند ارزش های جایگزین (احشام، اثاث خانه) در برابر یک ارزش اسمی (یک تکه کاغذ) واگذار کنند، آنچه که ایجاب می کند آنان به ثبات پول و به نظم سیاسی ـ اجتماعی که آن را تضمین می کند، اعتماد داشته باشند. بدون این اعتماد جریان پولی فرومی پاشد، همان طور که جامعه ای که در آن انسان ها به یکدیگر اعتماد نداشته باشند متلاشی می شود.

زیمل و فرهنگ مدرن

در اندیشه زیمل جامعه شناسی فرهنگ مدرن اغلب بازتاب چیزی است که او ویژگی اصلی تعیین کننده مدرنیته می داند یعنی ماهیت چند پاره آن. او که اساسا به مقاله نویس معروف بود در نوشته هایش توصیفهایی با دقت و  ظرافت آراسته با تصویرهایی از تیپهای گوناگون اجتماعی مانند غریبه ، خصیص ، ماجراجو یا انواع کنشمتقابل اجتماعی شامل مبادله ، ستیز و جامعه پذیری را به کار می برد.

 

شیوه زیمل شیوه مشاهده گری بی اعتنا و بی طرف بود . او بر خلاف مارکس یا دورکهایم ظاهرا به یافتن راههایی برای دگرگون ساختن جهان نبود.او درباره تراژدی فرهنگ مدرن سخن می گفت اما لحنش با وجود انتقادی بودن روی هم رفته عاری از بدبینی معاصرانی همچون وبر بود.زیمل در حوزه مدرنیته بر خلاف ماکس وبر و چشم انداز مشهورش از آینده جامعه مدرن که آن را قفس آهنین می نامد، صاحب آرایی است که احتمالا بیش از هر چیز دیگر به یک نظریه دیالکتیکی در باب مدرنیته نزدیک می شود ولی او هرگز این آراء را بسط نمی دهد . در آثار زیمل و بعد از او در آثار پیروان جوانش (گئورگ لوکاچ ، تئودور آدرنو و والتر بنیامین ) عمق و بینش دیالکتیکی همواره و غالبا در متن جمله هایی واحد با یاس فرهنگی یکسویه ای در آمیخته است.
http://s5.picofile.com/file/8108957534/%D9%87%D9%88%D9%84%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%851.jpg

گئورگ زیمل

گئورگ زیمل در اول مارس ۱۸۵۸ در قلب برلین زاده شد. او در دانشگاه برلین در رشته‌های گوناگون به تحصیل پرداخت. نخستین کوشش زیمل برای تهیه رساله دکترا توفیقی به دست نیاورد و یکی از استادانش اظهار نظر کرده بود که “اگر بیش از این او را در این تشویق نکنیم، خدمت بزرگی در حقش کردیم.”! ولی زیمل با وجود این ناکامی، ایستادگی کرد و در ۱۸۸۱ دکترایش را در رشته فلسفه گرفت. او تا سال ۱۹۱۴ با سمت آموزشی در دانشگاه برلین باقی ماند، گرچه از سال ۱۸۸۵ تا ۱۹۰۰ به عنوان سخنرانی که دستمزدش را دانشجویان می پرداختند، مقام نسبتا دون پایه‌ای در این دانشگاه داشت. زیمل با وجود حاشیه نشینی، در همین سمت نه چندان مهم به خوبی درخشید، زیرا سخنران برجسته‌ای بود و دانشجویان بسیاری را به خود جلب کرده بود. سبک درس دادنش چندان مردم پسند بود که بسیاری از فرهیختگان جامعه برلین به سخنرانی‌هایش که به یک رویداد عمومی تبدیل شده بود، می‌آمدند.


http://s5.picofile.com/file/8108957534/%D9%87%D9%88%D9%84%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%851.jpg

  ادامه مطلب ...