هانا آرنت یه فیلسوف و مقاله نگار که در پایین درباره این مقاله نگار توضیحات داده شده برای علاقه مندان به سایت جامعه شناسی
در اوج دوران سرکوب چپ گرایان توسط آمریکا است که مارکوزه در کنار دیگر چهره هاى مترقى آمریکایى به تلاشى مجدانه با موج فاشیستى که از سوى مقامات سیا و کاخ سفید هدایت مى شد برمى خیزد. خود درباره دلیل ماندگارى اش در آمریکا گفته است که «اگر در آمریکا ماندم، یکى از دلایل آن مبارزه با سیاستى بود که به طور محسوس مدام ضدکمونیستى مى شد.....». نقش پررنگ مارکوزه در جهت دهى جنبش هاى دانشجویى بالاخص جنبش دانشجویى مه ۱۹۶۸ پاریس هنوز در خاطره ها ثبت است
( در ادامه مطلب بخوانید )
شاخص ترین چهره تفکر انتقادى نومارکسیستى، هربرت مارکوزه فیلسوف مارکسیست شهیر آمریکایى در نوزدهم ژوئیه ۱۸۹۸ در یک خانواده متمول برلینى به دنیا آمد. پژوهشگران، آغاز زندگى سیاسى مارکوزه را از سال ،۱۹۱۸ همزمان با ناکامى انقلاب آلمان عنوان کرده اند.
مارکوزه در این انقلاب که با کشته شدن افرادى چون رزا لوکزامبورگ، لیبکنخت و... فرجامى تلخ را میزبان شد، عضو شوراى سربازان انقلابى برلین بود. شورایى که در همبستگى سربازان انقلابى با جنبش کارگرى و دهقانى و سامان بخشى مبارزه موثر با نظام سرمایه دارى آلمان نقش پررنگى ایفا کرد. انقلاب آلمان با سرکوبى خونین، شکستى زودهنگام را در کارنامه جنبش هاى مترقى جهان معاصر ثبت کرد. مارکوزه پیرامون این شکست گفته است که هم به انقلاب خیانت شد و هم آن را سرکوب کردند. همه این ناکامى ها بود که مارکوزه را به ریشه یابى تحلیلى گسترده اى نسبت به مفاهیم و مقولات فلسفى و باز شناسى عمیق سازوکارهاى حاکم بر نظام سرمایه دارى وامى دارد.
مارکوزه نسبت به چرایى ناکامى انقلاب نقطه نظر جالبى دارد. او خود روایت کرده است که مارکس، هگل و فروید را دیرتر مطالعه کرده است، زیرا قصد آن داشته تا بداند چرا هنگامى که به راستى شرایط انقلابى اصیل وجود داشت، انقلاب درهم شکست و سرکوب شد و قدرت هاى کهن دوباره مسلط شدند و تمامى قضیه به شکلى بدتر، از نو آغاز شد!... بلافاصله پس از شکست انقلاب آلمان از برلین راهى فرایبورگ مى شود و مدتى شاگرد هوسرل بنیانگذار پدیدارشناسى و مارتین هایدگر از متفکران اگزیستانسیالیسم شد. در ۱۹۲۲ موفق به اخذ درجه دکتراى خود شده و در ۱۹۲۸ مدتى دستیار هایدگر در دانشگاه بوده است. مارکوزه در ۱۹۳۳ به ژنو عزیمت کرده و یک سال پس از آن براى ادامه زندگى و تحقیق راهى ایالات متحده آمریکا مى شود.
ادامه مطلب ...
دوستان در این قسمت ما اسامی مردانی که در مکتب فرانک فورت بودند رو برای آشنایی بیشتر شما قرار می دهیم
اریش فروم (۱۹۸۰-۱۹۰۰) روانکاو آمریکایى در دو دهه آغازین زندگى حرفه اى خود به مکتب فرانکفورت تعلق خاطر داشت.
لئو لوونتال (۱۹۹۳-۱۹۰۰) جامعه شناس آمریکایى- آلمانى نیز از همین دسته بود و در فرانکفورت متولد شد. او نیز پس از قدرت گرفتن نازى ها به آمریکا گریخت و در دانشگاه برکلى و کالیفرنیا مشغول به تدریس شد.
فریدریش پولاک (۱۸۹۴- ۱۹۷۰) اقتصاددان و جامعه شناس آلمانى نیز از دیگر نمایندگان مکتب فرانکفورت محسوب مى شود. او نیز در رشته هاى یاد شده در دانشگاه فرانکفورت مشغول به تدریس بود.
هربرت مارکوزه (۱۸۹۸-۱۹۷۹) دیگر نماینده این مکتب بود که در نوشته هاى خود دیالکتیک هگل را با فلسفه مارکس و نظریه دیالکتیکى تاریخ و همچنین آموزه هاى فروید در مورد میل جنسى پیوند داد. وى با فراخوان به رویارویى اساسى با نظم موجود توانست به یکى از رهبران مهم جنبش هاى چپگراى دانشجویى دهه ۶۰ تبدیل شود.
یورگن هابرماس(۱۹۲۹) نیز از متفکران برجسته و آخرین و مهم ترین نماینده زنده این مکتب است که البته به اعتقاد برخى از کارشناسان فلسفه، او تنها از نظر تاریخى به این مکتب تعلق دارد و در این فاصله از آموزه هاى اصلى آن بسیار فاصله گرفته و استقلال یافته است. به عقیده این عده مقایسه هابرماس و آدورنو درست مانند آن است که بگوییم ارسطو، شاگرد سال هاى متمادى افلاطون نیز، یک افلاطونى است!