جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

شناخت شناسی اسپنسر

اسپنسر در شناخت شناسی، روند قرن نوزدهم به سوی پوزیتیویسم را پذیرفت؛ بدین معنا که تنها شناخت معتبر از جهان را در علم می توان یافت. اخلاق شناسی او به پیروی از «بنتام» و «استوارت میل» فایده باورانه بود. یعنی لذت و درد به عنوان نشانه های خوشی و ناخوشی در فرد معیار ارزش هستند. فلسفه تلفیقی او در کتاب هایی تشریح شد که در فاصله زمانی سال ها نوشته شده بودند. او هم در زیست شناسی و هم در روان شناسی، وجود تکامل لامارکی را پذیرفت.

( در ادامه مطلب مطالعه فرمایید )


 http://s5.picofile.com/file/8108957534/%D9%87%D9%88%D9%84%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%851.jpg ادامه مطلب ...

هریرت اسپنسر

فیلسوف انگلیسی (1820- 1903)

هربرت اسپنسر یکی از بزرگترین فیلسوفان سده نوزدهم به شمار می‌رود. او در روز 27 آوریل سال 1820 میلادی در شهر صنعتی، گرفته و غمبار «داربی» انگلیس به دنیا آمد. پدر او و جدش آموزگار بودند و خود وی نیز در هنگام تحصیل، به ریاضیات و علوم فنی علاقمند شد و مهندسی را آموخت. اما از آموزش منظم و روشمندی برخوردار نبود و معلومات فراوان و پراکنده خود را از راه تجربه شخصی به دست آورد.
پس از تحصیلات مقدماتی، در سال 1837 به عنوان مهندس راه و ساختمان وارد شرکت راه آهن شد و این شغل را تا سال 1847 ادامه داد. در این دوره به مطالعات شخصی‌اش ادامه داد و آثاری را در زمینه‌های علمی و سیاسی منتشر کرد. اسپنسر در سال 1848 سردبیری مجله اکونومیست را به عهده گرفت و به سال 1850، نخستین اثر بزرگش را با عنوان «ایستایی اجتماعی» تکمیل کرد. در زمان نوشتن این کتاب، بیماری بی‌خوابی اش آغاز شد و مسایل ذهنی و روانی‌ خاصی را برایش به وجود آورد. اسپنسر در تمام طول زندگی خود از یک رشته فروپاشیدگی‌های عصبی رنج می‌برد.
در سال 1853 ارثیه‌ای به او رسید که اجازه داد شغلش را ترک کند و بقیه زندگیش را به عنوان یک پژوهشگر بگذراند. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دست‌آوردهای دانشمندان زیست‌شناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافت‌های خود را در زمینه جامعه‌شناسی به کار گرفت
او هرگز درجه یا مقام دانشگاهی به دست نیاورد. هرچه که بیماری جسمی و روانی اسپنسر بیشتر می‌شد، بازدهی پژوهشی‌اش نیز افزایش می‌یافت. وی سرانجام نه تنها در انگلستان بلکه در سراسر جهان بلند آوازه شد. از جمله دلایل شهرت او پشتیبانی «اندرو کارنگی» میلیاردر مشهور آمریکایی دانسته‌اند.
مهمترین علاقه اسپنسر مطالعه دگرگونی در ساختارهای اجتماعی است. از نظر اسپنسر، تکامل از یک وضعیت نامعین، نامنسجم و یکدست به وضعیت منسجم، ناهمگون و چند‌دست (متکثر) حرکت می‌کند. هرچه تمایز بیشتر باشد، انسجام بیشتر خواهد شد و وابستگی تقویت می‌شود. از آغاز عمر به بحث درباره مسایل سیاسی، دینی و فلسفی علاقه داشت و از طریق مطالعه و تحقیق در علوم طبیعی به نظریاتی متحول و پیشرو دست یافت. در این راه، رنج های فراوانی برد و ضعف پیری مانع کارش نگردید. وقتی که به این کار همت گماشت، کتاب معروف داروین هنوز نوشته نشده بود و زمانی که این کتاب منتشر شد، اسپنسر در فلسفه و دیدگاه خود استوارتر گردید و از تحقیقات داروین نیز استفاده کرد. اسپنسر مانند «سن سیمون»، «آگوست کنت» و «کارل مارکس» به دنبال تفسیر جامعه و تغییر آن بود.

نظریه ی نخبگان و چرخش از پارتو

پارتو به نابرابری میان انسان ها اعتقاد داشت و بر این باور بود که افراد بشر چه از نظر جسمی و چه از نظر فکری و اخلاقی با هم برابر نیستند.(کوزر، لیوئیس، 1386) پارتو به شایسته ترین افراد هر گروه نام نخبه را می نهد. به این ترتیب اصطلاح نخبگان در دیدگاه پارتو هیچ گونه دلالت اخلاقی یا افتخارآمیز ندارداو خود می گوید این اصطلاح به کسانی اطلاق می شود که «در هر یک از شاخه های فعالیت بشری بالاترین نمره را به دست آورده باشند.» درادامه بخوانید


 

ادامه مطلب ...

بازمانده ها و مشتقات از نظرپارتو

پارتو در بررسی نظریه های غیر علمی و نظام های اعتقادی، با معیار علم منطقی-آزمونی دو مفهوم مشتقات و بازمانده ها را تمیز می دهد. مشتقات عناصر متغیر دخیل در این نظریه های غیر علمی اند و آن عناصر به نسبت پایدار بازمانده ها نامیده می شوند.(کوزر، لیوئیس، 1386) پارتو با معیار علمی عناصر غیر منطقی را تشخیص داده و آن ها را به دو دسته ی پایدار(بازمانده ها) و متغیر(مشتقات) تقسیم می کند. مشتقات زمانی به وجود می آیند که توجیه استدلالی و عقیدتی در کار باشد، و به محض مطرح شدن این توجیه ها «تحلیل پارتویی درصدد یافتن عناصر نسبتا پایداری (ته نشست ها) بر می آید که مبنای این توجیه ها را فراهم می سازند»پارتو در توضیح مفهوم بازمانده ها و مشتقات می نویسد: ( در ادامه مطالعه کنید )


 

ادامه مطلب ...

کنش منطقی و کنش غیرمنطقی نظریه ای از ویلفرد پارتو

برای فهم نظام فکری پاره تو باید به مفاهیم کنش منطقی و کنش غیر منطقی(آرون، رمون، 1386) توجه ویژه داشته باشیم. رفتار هنگامی منطقی است که نسبت وسایل-اهداف در واقعیت عینی با این نسبت در خودآگاهی کنش گر مطابقت داشته باشد. (آرون، رمون، 1386) پارتو آن کنش هایی را منطقی می داند که وسایلی متناسب با اهداف را به کار برده و وسایل کار آن ها با هدف های مورد انتظارشان پیوندی منطقی داشته باشد. (کوزر، لیوئیس، 1386) «منظور ما از «کنش منطقی»، یکبار برای همیشه، این است که عملیات انجام شده، نه تنها از لحاظ کسی که فاعل آنهاست، بل از لحاظ کلیه کسانی که شناخت های گسترده تری دارند، منطقا با هدف های خود مربوط باشند، یعنی منظور ما از کنش منطقی آن نوع کنش هائی است که هم از لحاظ ذهنی و هم از لحاظ عینی معنای فوق را دارا باشند. سایر کنش ها را غیرمنطقی می نامیم که البته مقصود از آن بی منطقی نیست» (در ادامه مطالعه کنید)


 

ادامه مطلب ...